در طی این مدتی که با کارآفرینان و صاحبنظران کارآفرینی در ارتباط بودهایم متوجه یک تصور اشتباه در مورد ایده کارآفرینی شدیم. سعی داریم که در این مقاله به این تصور اشتباه بپردازیم. تجربه نشان داده است که بسیاری این باور اشتباه را در مورد ایده کارآفرینی دارند.
احتمالاً شما هم این موضوع را از بسیاری شنیده باشید و حتی ممکن است این نظر را یک ایده کاملاً درست بدانید. اما واقعیت کمی تفاوت دارد. با وجود اینکه مزیتهای پیشگام و اول بودن در یک بازار را نمیشود نادیده گرفت اما آیا واقعاً پیشگام بودن آنقدرها هم مهم است؟ آیا اولین بودن همیشه یک عامل موثر در موفقیت است؟ آیا ایده کارآفرینی ما باید همیشه بیرقیب باشد؟
مزیت پیشگام بودن: ایده کارآفرینی بد
عبارت «مزیت پیشگام بودن» اولین بار توسط استاد مدرسه کسبوکار استنفورد دیوید مونتگومری و همکارش مطرح شد. به اعتقاد آنها اولین کسی که وارد یک صنعت خاص میشود و یا یک دسته محصول خاص را تولید میکند یک مزیت بسیار ویژه خواهد داشت. بهمرور این ایده که برای پیروزی در یک بازار جدید باید اولین کسی بود که وارد آن بازار میشود موضوع غیرقابل مناقشهای در دنیای استارتاپها شد. تنها مسئلهاش این بود که این ایده اشتباه است به همین سادگی.
جالب اینکه نویسندگان آن مقاله 10 سال بعد با نوشتن مقالهای از ادعای خود دست کشیدند. اما کمی دیر شده بود. کسبوکارها و شرکتهای سرمایهگذاری مخاطره پذیر (VC) فراوانی این ایده را در دستور کار خود قرار داده بودند. اما طولی نکشید که نظر بسیاری درمورد این موضوع تغییر کرد.
واقعیت این است که در بین پژوهشهای آکادمیک این حوزه نظریه مورد توافقی وجود ندارد. برخی پژوهشها این مزیت را تایید کردهاند و بعضی پژوهشها آن را رد نمودهاند. در دنیای واقعی نیز اوضاع مشابهی را میبینیم. در بین کسبوکارهای خارجی مشاهده میکنیم که برای مثال سونی از پیشگام بودن خودش در حوزه استریوهای خانگی توانسته استفاده خوبی کند و سهم بازار خوبی را بگیرد. اما از طرف دیگر مثال نقضش را هم میبینیم. شرکت زیراکس با وجود اینکه در حوزه ماشینهای فکس پیشگام بوده است ولی نتوانسته سهم بازار خوبی در این حوزه بگیرد و به نوعی در این دسته محصول شکست خورده است. احتمالاً بعید است خود شما هم از دستگاه فکس زیراکس استفاده کنید. امروزه پاناسونیک در زمینه دستگاههای فکس حرف اول را در ایران و حتی دنیا میزند.
اما در بین کسبوکارهایی که در داخل کشور خودمان راهاندازی شدهاند نیز این موضوع قابل مشاهده است. احتمالاً شما هم بر روی دستگاه موبایل خود اپلیکیشن بازار را دارید. بازار این امکان را برای شما ایجاد میکند تا به دنیایی از اپلیکیشنهای اندرویدی دسترسی پیدا کنید. کافه بازار یا همان بازار از پیشگام بودن خود حداکثر استفاده را کرده است. با وجود اینکه در حال حاضر بازار چندین رقیب دارد ولی بسیاری حتی اسم آنها را نشنیدهاند.
در نقطه مقابل نیز کسبوکارهای بسیاری داریم. Anetwork یا همان شبکه تبلیغات که در حوزه تبلیغات کلیکی فعالیت میکند اولین شرکتی نبود که وارد این حوزه شد. قبل از شبکه تبلیغات ما چندین وب سایت را داشتیم که ایدهی مشابهی را داشتند. ولی به هیچ عنوان موفق نبودند. آنها نه تنها نتوانستند از پیشگام بودن خود استفاده کنند بلکه حوزه تبلیغات کلیکی را در آن زمان بدنام کردند. در صنعت بانکداری آیا کیفیت بانکهایی همانند سامان و پاسارگاد با بانک سپه بهعنوان اولین بانک ایرانی قابل مقایسه است. مثالهای فراوان دیگری در حوزههای متفاوت وجود دارد.
تا به اینجای بحث متوجه شدیم که «مزیت پیشگام بودن» الزاماً درست نیست. مثالهای نقض فراوانی را میتوانیم برای آن برشماریم. البته منظور این نیست که الزاماً پیشگام بودن چیز بدی است. همانگونه که در مثالهای بالا شاهد نمونههای موفق بودیم. اما این پیشنهاد به قطع اشتباه است:
«برای موفقیت حتماً سراغ ایدهای بروید که کسی قبلاً سراغش نرفته است. تلاش کنید اولین کسی باشید که وارد یک بازار میشود.»
در دنیا ابزارهایی برای تشخیص اینکه آیا پیشگام بودن مزیتی در یک حوزه خاص دارد یا نه ارائه گردیده است. این ابزارها به کارآفرینان کمک میکنند تا با تحلیل دقیقتری به این موضوع توجه نمایند. برای مثال ابزاری که سرعت تغییر بازار و تکنولوژی را معیار تصمیمگیری قرار داده است. باز کردن این ابزارها در فرصت این مقاله نمیگنجد. اما در ادامه میخواهیم توجه شما را به یک گزینه دیگر جلب کنیم.
سریعترین پیرو – ایدهای بهتر
در سال 1993 مقالهای توسط آقایان گولدر و تلیس نوشته شد که توصیف بهتری از ماجرا داشت. آنها 500 برند در 50 دستهبندی محصول را بررسی کردند و متوجه شدند تقریباً نیمی از پیشگامان بازار شکست خوردهاند. دقت کنید تقریباً 50 درصد از پیشگامان بازار شکست خوردهاند. احتمالا تعجب کرده باشید. همچنین پژوهش آنها نشان داده است که پیروان سریع موفقیت درازمدت بیشتری داشتهاند، آنها دیرتر از پیشگامان وارد بازار شده بودند. جدول زیر منظور از پیشگام بودن را شفافتر میکند:
نوآور | اولین کسی که ایدهای را میزند یا آن را ثبت میکند | |
پیشگام محصول | اولین کسی که از ایده یک محصول میسازد | |
پیشگام بازار | اولین کسی که محصول را میفروشد | 47 درصد نرخ شکست |
پیروان سریع | سریع وارد بازار شدهاند ولی اولین نبودهاند | 8 درصد نرخ شکست |
اجازه دهید کمی بیشتر در مورد پیروان سریع صحبت کنیم. پیروان سریع دیرتر از پیشگامان وارد بازار میشوند. این شرکتها تمام سعی خود را میکنند که با بازخوردی که از فعالیت پیشگامان گرفتهاند خود را اصلاح کنند و مطابق با نیاز بازار حرکت نمایند. آنها به هیچ عنوان یک تقلیدکننده صرف نیستند. بلکه این کسبوکارها هزینه کمتری برای یادگیری از بازار و مشتریان میپردازند و انطباق بیشتری با شرایط محیط خود دارند و خیلی سریع در بازار جا میافتند. به این ایده فکر کنید. بهتر نیست به جای اینکه صرفاً به اولین بودن فکر کنیم سعی کنیم یک پیرو سریع باشیم.
مسابقهای برای اولین شکستخورده بودن
واقعیت این است که مزیت پیشگام بودن (یعنی اولین کسی که محصولش بر روی قفسهها قرار میگیرد و یا در رسانهها مطرح میشود) الزاماً صحت ندارد و مسابقه برای پیشگام بودن در یک بازار جدید میتواند مخرب باشد. بنابراین استارتاپهایی که شعارشان این است: «ما باید اولین در بازار باشیم» عموماً اشتباه میکنند. استارتاپها بایستی به این توجه کنند که دومین، سومین یا حتی دهمین کسی که وارد بازار میشود و سراغ یک ایده کارآفرینی می رود میتواند سودده یا حتی یک بازیگر اصلی شود.
دو مثال از پیروان سریع: فورد در مقابل جنرال موتورز، overture در مقابل گوگل
برای مثال فورد اولین شرکتی بود که تولید انبوه خودرو را با موفقیت در آمریکا انجام داد. در سال 1921 فورد 900000 خودروی مدل Ts را فروخت درحالیکه در آن سال جنرال موتورز تنها توانست 61000 خودروی مدل Chevys خود را بفروشد یعنی 60 درصد سهم بازار در برابر 6 درصد. در 10 سال بعدی درحالیکه فورد بر روی استراتژی کاهش قیمت تمرکز داشت جنرال موتورز یک خط تولید متمایز که قابلیت تولید خودروهای متنوع را داشت ایجاد کرد. در سال 1931 جنرال موتورز 31% سهم بازار را داشت درحالیکه فورد در آن زمان 28% سهم بازار را دارا بود.
فقط برای اینکه متوجه شوید که بازار هیچگاه بدون تغییر نمیماند بد نیست بدانید تویوتا شرکتی که اولین خودرویش را که برای بازار آمریکا طراحی شده بود در سال 1964 تولید کرد جنرال موتورز را در بازار آمریکا کنار گذاشته است. مهم اولین بودن در بازار نیست بلکه مسئله شناخت نوع بازاریست که شرکت شما در آن وارد شده است.
اجازه دهید یک مثال دیگر برای شما ارائه کنیم. نظرتان راجع به overture چیست؟ احتمالاً حتی اسمش را هم نشنیده باشید. در سال 1998 Goto.com یک استارتاپ کوچک بود (این استارتاپ بعداً به overture تغییر نام داد و در حال حاضر جزئی از یاهو میباشد.) این استارتاپ یک موتور جستجوی پرداخت به ازای هر کلیک و یک سیستم تبلیغاتی بود. نسخه دموی این استارتاپ در همایش Ted به نمایش گذاشته شد.
گوگل نسخه سیستم تبلیغاتی پرداخت به ازای هر کلیک خود را در اکتبر 2000 روانه بازار کرد. همانگونه که میدانید نام این سیستم ادوردز بود و به تبلیغکنندگان اجازه میداد که تبلیغات متنی خود را بر روی موتور جستجوی گوگل نمایش دهند.
گوگل یک شرکت 25 میلیارد دلاریست که اکثر درآمدش از ادوردز به دست میآید اما Overture توسط یاهو به قیمت 6/1 میلیارد دلار خریداری شد. اعداد را با هم مقایسه کنید.
کشف مشتری و اعتبارسنجی ضمنی پیروان سریع
چرا پیروان سریع اغلب پیروز میشوند؟ خیلی ساده است. پیشگامان بازار بدون درک کامل مسائل مشتری یا ویژگیهایی از محصول که مسائل مشتری را حل میکند روانه بازار میشوند. آنها حدسیاتی در مورد مدل کسبوکار خود دارند و براساس آن حدسیات اقدام به تبلیغات پرسروصدا و تهاجمی میکنند و بهسرعت پول خرج میکنند. اما در مقابل پیروان سریع پا روی یک جای محکم میگذارند. آنها حدسیات و فرضیات معتبری دارند چون رفتار پیشگامان را با دقت بررسی کردهاند. پس اگر میخواهید اقدام به راه اندازی کسبوکار کنید توجه کنید که اتفاقا اولین نبودن در یک بازار مزیتهایی نیز دارد.
امیدواریم مقاله مفیدی بوده باشد. در همین زمینه دوره آنلاین راه اندازی کسب وکار موفق را به شما پیشنهاد می کنیم. این دوره آنلاین توسط استیو بلنک استاد برجسته دانشگاه استنفورد تدریس شده است و ستکا آن را زیرنویس کرده است. در این دوره چک لیستی از مواردی که یک استارتاپ باید در ابتدای کسبوکارش به آنها دقت کند را معرفی مینماید.
یک پاسخ
خیلی ممنون از مقاله مفیدتون
استفاده خوبی ازش بردم ونکته کلیدی ای رو فهمیدم